******************* WELLCOME *********************

نه جایی برای ماندن هست , نه پایی برای رفتن !

نه توانِ رفتن دارم , نه دلی برای ماندن ...

درمانده ام 

بیشتر از هر زمان دیگری ....

+ تاريخ دو شنبه 7 / 4 / 1399ساعت 17:51 نويسنده Unknown |

Nothing is more enjoyable than two person fighting to acheive common aspirations...
هیچ چیز لذت بخش تر از جنگیدن دونفره برای رسیدن به آرزوهای مشترک نیست ..

+ تاريخ یک شنبه 30 / 3 / 1399ساعت 14:58 نويسنده Unknown |

خدا یا دلم گرفته همچون ابرهای سیاه بارانی ...

هوای گریه پرکرده است فضای سینه غم گرفته ام را 

دشت خشک چشمهایم نیازمند بارانیست 

تا بشویم از رویم گرد و غبار حاصل از این دوری را ...

چشم سر که می بندم و چشم خیال خود که می گشایم 

جز روی او , جز موی او , جز خم ابروی او , نمی بینم !

یا تمام دنیا اوست 

یا او شده است تمام دنیای من !

مجال نمی دهد که لحظه ای از فکرش گذر کنم و حال خود را نظاره کنم 

برسم عشق زمزمه می کنم نامش را تا تسکین دل تنگی هایم شود ..

آه ... افسوس ...

+ تاريخ شنبه 27 / 3 / 1399ساعت 16:54 نويسنده Unknown |

روزا اسیر فکر و خیالم 

شب ها اسیر دست کابوسا 

من موندم و این درد بی درمون

من موندم و حسرت , تو این دنیا

حسرت داشتن تو پیرم کرد 

من و سپرد به دست این بغضا 

خستم از این دنیا و ادم هاش 

خستم از این شب ها , از این روزا ...

+ تاريخ یک شنبه 16 / 3 / 1399ساعت 20:23 نويسنده Unknown |

ما همواره در توهم دانستن به سر می بریم 

هر بار که به دانسته ها و داشته های خود اطمینان می کنیم 

روزگار , سطح جدیدی از زندگی رو پیش روی ما قرار میده که این اطمینان رو به چالش بکشه 

من در توهم عشق به سر میبردم 

اما حالا با معنای تازه ای از عشق روبرو شدم! 

عشق این نیست که چون دوستم داره دوستش دارم 

که عاشقشم اما  بی مهری هاش می تونه این حس رو متذلذل کنه ... !

من فهمیدم عشق یعنی بی حد و حصر , بی حساب و کتاب , بدون توقع حسی متقابل 

دوست داشتن و عاشق بودن 

یعنی اگه حتی هر چقدر بی مهری کرد , رنجوند , هر چقدر بی تفاوتی کرد , هر چقدر دوستم هم نداشت 

دوستش داشته باشم 

برام مهم ترین فرد توی این دنیا باشه 

ذره ای قصد رنجوندنش رو نداشته باشم 

بهش بی مهری نکنم ...

یعنی حتی اگه رهام کرد .. رهاش نکنم 

حتی اگه قصد جونم و کرد , دو دستی بهش تقدیمش کنم 

حتی اگه من و نخواست , با جون و دل بخوامش ...

عشق یعنی چی ؟ ... عشق شاید پیچیده تر از این حرفا باشه  ...

 

+ تاريخ سه شنبه 4 / 3 / 1399ساعت 14:11 نويسنده Unknown |

از فکر من بیرون نرو شاید ...

شاید جدایی دست برداره 

دست از سر رویای من با تو 

دست از سر این مرد بیچاره 

....

"17/30"


ادامه مطلب
+ تاريخ پنج شنبه 2 / 3 / 1399ساعت 12:12 نويسنده Unknown |

دنیا می خواد غزل دوریت و

گوشه ی چشمای من بنویسه 

هر جا احساس غریبی کردی , مطمئن باش که چشمم خیسه ...

"13/30"

+ تاريخ چهار شنبه 29 / 2 / 1399ساعت 14:9 نويسنده Unknown |
دلتنگیام و من بغل کردم 
با درد تنهایی به سر کردم 
منتظرت موندم ، که برگردی 
شب هام و با فکرت سحر کردم 
 
 
خلاصه ی هر روز بی تو واسه من اینه 
"10/30"

ادامه مطلب
+ تاريخ یک شنبه 26 / 2 / 1399ساعت 20:38 نويسنده Unknown |

گاهی گریه های یواشکی !

گاهی دلتنگی های عمیق و طولانی ...

گاهی لبخند میزنم با دیدن عکس هات و دیدن لبخندِ لبای تو 

گاهی بغض می کنم بخاطر اینکه در این لحظه کنارم نیستی و ازت دور افتادم

گاهی عمیقا شادم از  تصور روزی که تو مال من باشی و من مالک دست های تو باشم 

گاهی هم , سخت آشوبم از ترس نبودنت یکروز ...

چه کردی با این دل ساده ی من ؟ چه کردی ای زیبای بی همتای من که اینقدر عاشقت , دیوونه وار دوستت داره 

چی توی نگاهت داشتی که تا نگاهم به نگاهت تلاقی کرد پابندت شدم؟

ممنونم ازت 

ممنونم که عشقت رو سهم قلب من کردی , که اجازه دادی دوستت داشته باشم 

ممنونم ازت 

 

" ششمین روز از , سی روز تنهایی "

+ تاريخ چهار شنبه 22 / 2 / 1399ساعت 15:53 نويسنده Unknown |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد