حکایت دروغ و حقیقت...
******************* WELLCOME *********************

روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری

با هم به دریـــا برویم و شنـــا كنیم

، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول

خورد. آن دو با هم به كنار ساحل رفتند

، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش

را در آورد تا برای شنا اماده شود! . دروغ حیلــــه گـــر از فرصت استفاده کرد و

لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز

  همیشه حقیقت عــــریان و زشت است و طالبی ندارد، اما

دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری

آراسته نمایان می شود... .



نظرات شما عزیزان:

sogand
ساعت23:54---25 آبان 1391
سلام دوست عزیزم.خوبی؟کم پیدا شدی مدتیه

آپ کردم.بیا یه سر بزن.منتظرتم


سلام دوست جون.....مشغله ي زندي زياد شده...مگه مجال ميده به ادم..!!! من سر به وبت ميزنم...و مطلالبت رو ميخونم...اره.


سوگند
ساعت23:39---27 مرداد 1391
جان من راست میگی؟یعنی حاضری تو بسازیش؟آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ آآآآآآآآآآآآآااااگه بشه چی میشه.
خوب اگه اینکارو میکنی پس همین الان برم بخوابم و شروع کنم به خواب دیدن


sogand
ساعت23:56---26 مرداد 1391
migam nazaret chiye khabam ro benevisam bad beram befrosham bad film dorost konan az rosh?

سوگند
ساعت17:27---25 مرداد 1391
سلام بهزادجان.تورو یه مدت بود نبود نه من رو.کجا بودی؟
اونایی خواب میبینن که مغزشون آشفتس مثه من.
راستی الان آپم بیا.منتظر نظرت هستم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: دروغ حقیقت زشت زیبا
+ تاريخ دو شنبه 21 / 5 / 1391ساعت 17:15 نويسنده Unknown |